برنامه افق، رابطه چکمه و نعلین با سکولاریسم
نیما فرمین نیما فرمین

 

به راستی از این مسخره تر نمی شود که صدای آمریکا می خواهد به ایرانیان درس سکولاریسم بدهد، ولی در پایان روشن شد که هدفی جز به ابتذال کشیدن اندیشه سیاسی وفلسفی سکولاریسم نداشته است. شرکت کنندگان در این شوی تلویزیونی؛ آقا زاده سید حسن شریعتمداری، فرزند آیت الله سابق و نماد دیکتاتوری نعلین و شاهزاده رضا پهلوی، فرزند شاه سابق و نماد دیکتاتوری چکمه می باشند. مجری برنامه هم سیامک دهقانپور، پاسدار سابق بخش تبلیغاتی سپاه پاسداران است.

 

پاسدار سابق، سیامک دهقانپور، چند سال است که در صدای آمریکا مجری همه نوع برنامه؛ از شیر مرغ تا جان آدمیزاد می باشد و بنا بر خاصیت پاسداری برای هر آشی فراش است. وی یک دوره گرافیک دیده و با روزنامه نگاری بیگانه است، تحصیلات زیادی ندارد ولی مانند بسیاری دیگر از فرصت طلبان نخود هر آش می شود، البته آشی که به نظر می رسد روی آن یک وجب خباثت ماسیده است. فراشباشی، چند سال است برای زد وبند های گوناگون خود یک شرکت تکنفره تهیه و تولید فیلم و صدا، در حومه واشنگتن به ثبت رسانده که سال گذشته صد و پنجاه هزار دلار در آمد داشته است. این در آمد اضافی با چند برنامه و صدا های مشکوکی! چون پرویز ثابتی که در چند ماه  گذشته در صدای آمریکا تولید کرده است توجیه می شود.

 

رضا پهلوی، در واشنگتن، معرف حضور همگان می باشد. وی نماد چند هزار ساله سلطنت و دیکتاتوری چکمه و چماق در ایران است. حسن شریعتمداری، در آلمان، معرف حضور دینمداران می باشد. وی نماد کراواتی اسلام شیعه، دیکتاتوری نعلین، آفتابه و اهن و اوهون در ایران است. آگاهان سیاسی بخوبی می دانند که رابطه سکولاریسم با دین و سلطنت، مانند رابطه جن و بسم الله  می باشد.

 

این مقدمه برای شناساندن مجری برنامه، شرکت کنندگان و نقطه نظرات آنان در شوی تلویزیونی صدای آمریکا بود. حال باید دید که صدای مشکوک! چه خوابی برای مردم بخت برگشته ایران دیده است. اتحاد سلطنت و دین به کمک یک پاسدار سابق برای جا انداختن یک، جغور بغور! اسلامی-  سلطنتی! به نام سکولاریسم به مردم ایران. خورشی که فقط می تواند دست پخت عمو سام باشد، البته جمبول و خرس و خوک هم بی نصیب نخواهند ماند و تنها کلاه گشادش بر سر مردم ایران سنگینی خواهد کرد.

 

حال بپردازیم به این گفتگوی خنده دار که مشت هر سه مرد رند! را باز می کند. از همان اول بی افق! بودن برنامه افق، آشکار می شود. برنامه با  تعارفات بی مورد ، چاپلوسی های همیشگی، زیاده گویی های بی اندازه و شخصیت سازی های ابلهانه، به لطف پاسدار سابق آغاز می شود.  

 

سیامک دهقانپور: « آقای پهلوی .... توی این فاصله ما شخصا از شما دعوت کردیم و من شخصا چندین بار ایمیل زدم، تلفن زدم صحبت کردیم و به دلایل مختلف امکان صحبت کردن با شما فراهم نشد و من  میخواهم این را  تایید کنم که اینجا در برنامه افق، در بروی شما و تمامی شخصیت های سیاسی همینطور آقای شریعتمداری که هر از گاهی ما از ایشان دعوت میکنیم و ایشان قبول زحمت میکنند و تشریف میآورند باز است.»  دهقانپور در لفافه اعتراف می کند که با وجود دریافت ایمیل ها وگفتگوها تا آن روزاجازه ی فراخوانی از رضا پهلوی را نداشته است ولی برای شرکت حسن شریعتمداری در برنامه های صدای آمریکا مانعی در پیش نبوده است.

سیامک دهقانپور، نمی داند که شخصیت سیاسی تعریف  خاصی دارد و اصولاً به کسی گفته می شود که در حال، یا گذشته، دارای یک مقام سیاسی بوده است: ( رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیر، سفیر، سناتور و نماینده مجلس ....) و در سیاست با تجربه وکاردان باشد. با این تعریف، نه رضا پهلوی و نه حسن شریعتمداری، هیچ یک در این تعریف نمی گنجند.

 

رضا پهلوی شهروندی ایرانی است، که سالیان دراز در آمریکا روزگار می گذراند، و حسن شریعتمداری فرزند آخوندی است و چند سال هم در حوزه طلبگی قم روزگار گذرانده است. رضا پهلوی در کودکی و نوجوانی ، برای چند سال تنها یک مقام موروثی  داشته و هیچگاه در سیاست نقشی بازی نکرده است، او تنها یک معترض! بشمار می رود و اعتراض او به این است که مقام سلطنت را از دست داده است. حسن شریعتمداری هیچگاه دارای مقام سیاسی نبوده است و یک ناراضی بشمار می رود و نارضایتی او در این است که چرا در حکومت اسلامی به پدرش بی احترامی شده و بخود وی شغل و مقامی شایسته یک آخوند زاده! واگذار نشده است. شریعتمداری با اصل حکومت اسلامی مخالفتی ندارد.

 

سیامک دهقانپور، به دروغ و برای فریب مردم، گفت: این برنامه به روی شخصیت های سیاسی باز است، ولی  برنامه های صدای آمریکا گواه آن است ، که این صدا جولانگه ایادی ولابی های آمریکا و آخوند ها شده است و کمتر نشانی از کارشناسان واقعی برای یک گفتگوی دانشی در زمینه برپایی دموکراسی در ایران و افشای جنایات حکومت اسلامی  دیده می شود.

 

از آن جا که مجری برنامه و شرکت کنندگان از دانش سیاست وحقوق اساسی بهره ای نداشتند، لاجرم ازسکولاریسم برداشتی داشتند، که با هدف ها ومنافع پنهانی آنان در تضاد بود، و به جای بررسی دانشی درباره ی سکولاریسم ، با سفسطه و پریشان گویی، اصل سکولاریسم را به ابتذال کشیدند. به درستی ، در این برنامه گفتگویی در کار نبود، هرسه تن حرف های خود را می زدند وهدف های خود را دنبال می کردند، سیامک دهقان پور بیش از بیست پرسش از پیش آماده شده را بازگو کرد، که بیشترین آن ها کمترین ارتباطی با سکولاریسم نداشت. وی چون از موضوع سخن آگاهی دانشی نداشت، نقش وی تنها با طرح پرسش آغاز وپایان می گرفت. و کمترین بحث وتبادل نظری دیده نشد.

 

اصولاً ساختار حکومت های دینی و سلطنتی ،از بیخ و بن، مخالف سکولاریسم و در نتیجه دموکراسی است. بنابراین  دعوت از چنین میهمانانی برای گفتگو در باره سکولاریسم و دموکراسی، اهانت به مردم آزادیخواه ایران ، اندیشمندان و آگاهان سیاسی می باشد.

 

حسن شریعتمداری مشتری همیشگی صدای آمریکا است. وی در کنفرانس بی محتوای استکهلم دوره ی کارآموزی مماشات، زد وبند وسازش با آخوند ها را گذرانده است ، برای خوشآیند دینمداران و فریب مردم ناآگاه گفت: من با جدایی دین از حکومت موافقم، ولی جدایی دین از سیاست را رد نکرد ، وی با تناقض گویی های خود، اصل سکولاریسم را نفی کرد.

 

حسن شریعتمداری در آغاز گفت: « ... ابتدا ناگزیر این توضیح را بدهم که  شرکت ما هر دو در این برنامه فراتر از موضوعات، انتصابات موروثی ، موضع سیاسی و دیدگاه های ماست و آمدیم بعنوان دو شهروند ایرانی، یک مسئله نظری را بررسی بکنیم»

 

حسن شریعتمداری بخوبی می داند که شرکت وی و رضا پهلوی در این برنامه، همانطور که خودش نیز به نوعی اعتراف  می کند، تنها به دلیل وابستگی های  موروثی! وی و رضا پهلوی می باشد. حسن شریتمداری بخوبی آگاه است که وی و رضا پهلوی چیزی برای یاد دادن به ایرانیان ندارند، بویژه در باره سکولاریسم و دموکراسی . پرسش در این است که دستکم رضا پهلوی چند سال به ولیعهدی منتصب! شده بود، ولی دلیل انتصاب موروثی و نوع مقام موروثی حسن شریعتمداری روشن نیست، مگر همان وراثت نعلین! و آفتابه و این قبیل امورات باشد.

 

رضا پهلوی، گویا هنوز تعریف مشخص سکولاریسم را درک نکرده است، وی می گوید: « اگر دین مستقیما در حکومت دخالت داشته باشد، اشکال ایجاد میشود، ولی سکولاریزم همانطور که خودتان اشاره کردید به مفهوم این نیست که ضدیتی با دین داشته باشد، اصلا. حتی می شود گفت در بعضی کشورهایی هم که سکولار هستند، دین به نوعی در امر سیاست هم نفوذ دارد.»

 

بنابراین رضا پهلوی، دخالت غیر مستقیم دین در سیاست را می پذیرد. خوب روشن شد که سکولاریسم از نوع رضا پهلوی یعنی چه! آقای رضا پهلوی نمی داند که دین و سلطنت هر دو، سنگ زیر و زبر آسیاب هستند که تنها مردم را در میان خود خرد می کنند.

 

رضا پهلوی با تعریف نادرست از سکولاریسم ، به آخوند ها پیام می دهد: « کدخدا را ببین و ده را بچاپ »، یعنی اگر جمعی دیوانه شدند و مرا به سلطنت رساندند، من حق دخالت و نفوذ دین در سیاست را می پذیرم.

 

رضا پهلوی به سان حسن  شریعتمداری در هم آوایی با دینمداران در زمینه ی سکولاریسم گفت: « مفهوم و جای دین را می توانیم درفضای سیاسی خودمان پیدا کنیم.»  این دوتن با این سخنان نابخردانه، سکولاریسم را ازگوهراصلی آن که پایان دادن به دخالت دین در بنیادهای سیاسی ، اجتماعی وفرهنگی است ، بی بهره کردند.

 

سیامک دهقان پور، از شریعتمداری می پرسد، نظر شما نسبت به گفته ی رضا پهلوی : شکل نظام مهم نیست ، محتوای نظام مهم است. چیست؟ شریعتمداری،  راه سفسطه را درپیش می گیرد. این نخستین بار نیست، که رضا پهلوی در این پندار نا درست خود پا یورزی می کند، کسان دیگری هم رندانه می گویند ما قانون اساسی را پیشاپیش می نویسیم، وسپس درباره تعیین نوع حکومت؛ پادشاهی وجمهوری همه پرسی می کنیم، هر یک را که مردم پذیرفتند، آن را به قانون می افزاییم. در حالی که حکومت سلطنتی، برپایه ی حاکمیت ملی است و جمهوری برپایه ی حاکمیت مردم واساساً کمترین وجه تشابهی ندارند.

 

سیامک دهقان پور می کوشد با پرسش های انحرافی  برنامه را پر کند. چند نمونه آن: کره شمالی، کوبا و سوریه سکولار هستند. فکر می کنید، سکولاریسم ودموکراسی لازمه حکومت است؟ نظرشما لزوماً اکثریت مردم جامعه نیست؟

وی به جای بررسی اصولی سکولاریسم، راه سفسطه ومغالطه را پیش می گیرد و در لفافه  القای ایده کرده و با قیاس به نفس می گوید ، اکثریت مردم با سکولاریسم پیوندی ندارند.  

 

در پاسخ این پرسش ها، رضا پهلوی، برای توجیه سلطنت، ادعای  جمهوریت خواهی! خود را فراموش می کند، ومی گوید: « جمهوری، علی الخصوص دموکراسی نبوده و اکثر جمهوری های منطقه ی ما اصلا دموکراتیک نیستند. کشورهای پیمان ورشو جمهوری بودند ولی دموکراتیک نبودند. بیشترکشور های پیمان ناتو، سلطنتی ولی دموکراتیک می باشند.»

 

وی می افزاید: « اگر قرار باشد میان جمهوری اسلامی و پادشاهی سوئد یکی را برگزینید، من شرط می بندم! که شما سوئد را انتخاب کنید.» رضا پهلوی، مدعی تاج و تخت! پس از معرکه گیری! کارش به شرط بندی! کشیده است.

 

رضا پهلوی، نخست حکومت جمهوری را غیر دموکراتیک می داند، و سپس با آوردن نام چند کشور دیکتاتوری و کمونیستی که به نادرست، برخود نام جمهوری گذاشته اند آنان را معیار قرار می دهد. جمهوری های پیمان ورشو، حکومت های استبدادی پرولتاریا و کمونیستی بودند، و به غلط نام جمهوری را یدک می کشیدند. حکومت بشار اسد، درسوریه که جانشین پدرش شده است، ارثی و سلطنتی به حساب می آید و جمهوری نیست.

 

جمهوری به حکومت دموکراسی گفته می شود، که مردم حق حاکمیت خود را به گونه یی که در قانون اساسی مقرر شده است، در انتخابات آزاد وهمگانی برای گزینش در بنیادهای سیاسی به کاندیدا هایی که برخاسته از میان خود می باشند، برای مدت کوتاهی واگذار می کنند.

 

مقایسه حکومت اسلامی و سلطنت سوئد که رضا پهلوی روی آن شرط بندی! می کند، قیاس مع الفارق است. جمهوری اسلامی یک حکومت دینمدار است و مردم را از جایگاه والای شهروندی به بردگی  وبندگی پایین کشیده است. در این حکومت، آخوندی  خود را رهبر نامیده و با در اختیار گرفتن بنیادهای کشور برای دوره زندگی خود بر مردم فرمان می راند و مسئول وجوابگوی اعمال خود به مردم نمی باشد، وبا وجود ارتکاب جنایات و نامردمی ها هرگز مورد تعقیب قرار نگرفته است.

 

همین کشورهای پادشاهی عضو پیمان ناتو (که رضا پهلوی آن ها را دموکراتیک می شناسد) همواره در حال مماشات با حکومت اسلامی بوده اند. چند ماه پیش کشور سوئد، که به گفته ی رضا پهلوی کشوری دموکراتیک است، به جای پشتیبانی از مردم رنجدیده ی ایران ، با هزینه سه میلیون کرون، اصلاح طلب های اسلامی و تنی چند از یاران رضا پهلوی رابرای آموزش مماشات و سازش با حکومت اسلامی زیر عنوان کنفرانس استکهلم فرا خواند.

 

کشورهای سلطنتی دموکراتیک نیستند. با نگر به اصل حاکمیت ملی در این کشورها، شاه برگزیده ی مردم نیست، و بسان اختاپوس بزرگترین بخش اقتصادی وصنعتی کشور را از آن خود کرده و دولت ها توان رویارویی با آنان را ندارند. برابری مردم وجود ندارد واولیگارشی وابسته به شاهان ، امور کشور را در دست دارند. این شاهان برای فرار از مالیات و  هزینه های سنگین دربار، خود را بر مردم تحمیل کرده اند، اینان به درستی فیل های کاغذی هستند، که با جهانی شدن دموکراسی، دیر یا زود به زباله دان تاریخ خواهند افتاد. افزوده بر این، دموکراسی حکومت مردم برمردم وبرای مردم است، ونه حکومت شاه و یا آخوند برمردم.

چرا رضا پهلوی در نمونه های خود اشاره ای به جمهوری آمریکا و جمهوری های  دموکراتیک اروپای غربی مانند  فرانسه، آلمان و سوئیس  نمی کند؟

 

سیامک دهقان پور، با پرسش های بی سر و ته و پیش پا افتاده ای که به نظر می رسد با توافق قبلی با میهمانان تنظیم شده است، ناآگاهی خود را از مفاهیم سیاسی نشان می دهد. این نخستین بار نیست که دهقانپور از این دسته گل ها به آب می دهد  و عدم کفایت خود را در کار روزنامه نگاری به نمایش می گذارد، دهقانپور از آغاز تا پایان این شوی سکولار تلویزیونی، از مفهوم دو واژه ؛ دموکراسی و سکولاریسم سردر نیاورد و سر گردان و درمانده شده بود.

دهقانپور می پرسد: « فکر می کنید لازمه این، دموکراسی هست یا سکولاریزم ؟»

دهقانپور نمی داند که سکولاریسم، نخستین پایه دموکراسی است و برای دست یابی به دموکراسی باید از جاده سکولاریسم عبور کرد. دهقانپور باید یاد بگیرد: « چون که صد آید، نود هم پیش ماست».

 

یک زبانزد آذری می گوید: « بیله دیگ بیله چغندر» آقایان ، این سکولاریسم و این دموکراسی پیش کش خودتان وارباب هایتان باشد. بروید و  این دام بر مرغ دگر نهید و به خرد مردم ایران توهین نکنید.


July 1st, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی